دلبستگی

مِی 14, 2015

آدم های جدید

Filed under: شخصی — سینا ر @ 9:37 ق.ظ.

آدم ها عوض می شوند. تغییر می کنند. دغدغه هایشان عوض می شود. آدم ها بزرگ می شوند! عاقل می شوند. شجاع می شوند و ترسو می شوند!

این است رسم زندگی. رنگ دنیای آدم ها حتی عوض می شود.

و چه خوب است که در این تغییرها فقط عوض شوند و عوضی نشوند!

آدم بودن و ماندن سخت است.

نوامبر 27, 2009

«دلبستگی»‌ام را از من گرفتند

امروز حدود ساعت 7 غروب بود که به وبلاگم سر زدم دیدم با پیام فیلترینگ مواجه شدم. یهو ته دلم خالی شد. به خودم دلداری دادم و با خود گفتم حتما مثل دفعه پیش اشتباهی رخ داده و با پیگیری، وبلاگم رفع فیلتر می‌شود. به مرکز فیلترینگ اشتباه به آدرس filter@dci.ir ایمیل دادم بعد از چند ساعت ایمیل زیر برایم ارسال شد:

«آدرس دامنه اينترنتي شما از جانب مخابرات مسدود نگشته و دستور انسداد از:
» کمیته تعیین مصادیق پايگاه هاي غیر مجاز اینترنتی» ( وابسته به شوراي عالي انقلاب فرهنگي) دارد.
در صورت تمایل به اعتراض، درخواست اعتراض خود را همراه با مشخصات کامل صاحب دامنه شامل: نام و نام خانوادگی، شماره شناسنامه و محل صدور،تاریخ تولد ، نام پدر،کد ملی، آدرس دقيق پستي و شماره تلفن ثابت و همراه براي ما ايميل نماييد تا اعتراض شما به کميته ارسال گردد.
1- موضوع ايميل: نام دامنه فيلترشده
2-امکان تماس مستقيم شما با کميته مقدورنمي باشد و ما رابط شما مي باشيم.
3-فقط ايميل» filter@dci.ir «مسئول پاسخگويي به موارد فيلترينگ اينترنتي ميباشد.
3-به ايميلهاي حاوي اطلاعات ناقص، يا ارسال مشخصات اشتباه، ترتيب اثر داده نخواهد شد.
4-هرگونه تغيير در آدرس فيلتر شده يا راه اندازي دامنه جديد با محتواي قبلي، يا راه اندازي سرويس https ، تخلف محسوب ميگردد.
5-پاسخ شما از طريق ايميل يا تلفنتان به شما اعلام ميگردد و به علت حجم بالاي کاري، بررسي مجدد و جواب اعتراض شما وقت گير بوده، لذا از ارسال ايميلهاي تکراري خودداري فرماييد.
6- متن ايميل شما بايد بصورت فارسي (و يا در يك فايل (word نگاشته و ارسال گردد.
7- جهت بررسي حتما بايد سايت شما قابل مشاهده و در دسترس باشد و در صورت down بودن وب سايتتان نوبت شما باطل گشته و اعتراض شما رسيدگي نميگردد.
با احترام واحد فیلترینگ مخابرات
»

به زودی در آدرس جدید شروع به نوشتن می‌کنم از شما دوستان هم تقاضا می‌کنم که لینک آدرس جدید را قرار دهید. فقط امیدوارم به کمک دوستانم بتوانم آرشیو وبلاگم را به آنجا منتقل کنم. این وبلاگ تعطیل نشده و روزی که امکان فعالیت مجدد در آن بدون فیلتر فراهم آید به اینجا برخواهم گشت.

نوامبر 17, 2009

نوشته‌های پراکنده

Filed under: شخصی — سینا ر @ 1:14 ب.ظ.

خیلی سوژه داغی برای نوشتن پیدا نمی‌کنم راستش را بخواهید سوژه که زیاد است خودم حوصله بستن جمله‌ها را ندارم!
این اواخر خبر وحشتناک حسابی اعصابم را به هم ریخت و خیلی سعی کردم که بنویسم. اما همیشه وقتی سعی می‌کنم که بنویسم نمی‌توانم. فقط یک جمله به برادران ارزشی ومی‌گویم، شما که این همه ادعای دفاع از مردم و ناموس و این جور چیزها را دارید. کمی فکر کنید به جای اینکه در خیابان‌ها بزنید به فکر امنیت شهر می‌بودید شاید آن اتفاق وحشتناک در آن روز رخ نمی‌داد، وجدانتان ناراحت نیست؟ شما توجیه برخورد خود با مردم را همیشه حفظ امینت شهروندان می‌دانید سوال من این است، اینکه در این مملکت روز روشن چند نفری به یک زن تجاوز می‌شود نشانه امنینت ماست؟! نکند مقصر این ماجرا هم موسوی است و بی‌بی‌سی جهان‌خوار؟!
این خبرها همیشه نگرانم می‌کند و دلواپس و این حس بد که همش به عزیزانت بگویی مواظب باش، فلان ماشین را نشین سعی کن شب نشده خونه باشی! و هزاران چیز دیگر و اینکه کلا امنیت نیست آزار می‌دهد انسان را.
.
حسابی خودم را درگیر کار کرده‌ام از این جهت کم می‌نویسم و بیشتر وقتم در اینترنت-اگر بیایم- به مرور اخبار می‌گذرد.
دعا کنید این ترم آخری 12 واحد باقی مانده را به خیر خوشی بگذرانیم و از شر این دانشگاه مسخره و این رشته بی‌مزه رها شویم!
.
فعلا تصمیمی برای ارشد خواندن ندارم فقط یک فکرهایی در سرم است برای خواندن تاریخ یا علوم اجتماعی برای ارشد. البته تاریخ در اولویت است و منحصرا دانشگاه تهران و دیگر هیچ!
فعلا همه چیز در حد تئوری است و اگر قرار به شرکت در کنکور باشد کنکور سال بعد است.

اکتبر 1, 2009

غیبت

Filed under: شخصی — سینا ر @ 11:53 ق.ظ.

بعد از مدتی دوباره آمدیم.
شرمنده همه دوستای عزیزم که آمدند و نوشته‌ی جدیدی ندیدند!
قول می‌دهم به زودی بنویسم.
فعلا این پست به این عنوان که من هستم. خوب هم هستم!

آگوست 12, 2009

از خودم برای خودم، فقط!

Filed under: شخصی — سینا ر @ 4:24 ب.ظ.

مدتی است با خودم ننوشته‌ام، برای خودم، برای دلم، برای ترسهایم، برای زندگی‌ام.
از ابتدا نمی‌خواستم وبلاگم فقط سیاسی باشد. اما خب زندگی سیاسی است اینروزها، و خیلی سخت است از سیاست کندن. اما خواستم که این نوشته را برای خودم بگذارم.
می‌دانی… گاهی دلم برای «خودم» چند سال پیش تنگ می‌شود!
برای «خودمی» که خیلی وقت پیش خیلی شادتر بود! شادی که شاید دلیلی خاصی نداشت.
بیشتر… بیشتر یک حس با جمع بودن یک حس در همه جا سرک کشیدن بود. یک فضولی دائمی!‌ یک گستاخی قیصری! با چاشنی یک نعمت خدادادی بسیار نیک و خطرناک!
خوب حرف زدن.
همیشه این جمله شریعتی معلم در گوشم است. آنها که خوب حرف می‌زنند تصور می‌کنند بهتر از همه فکر می‌کنند و این خطر بزرگی است.
از انجمن فرهنگی دانشگاه پیشتر از یک سال پیش شروع کردم، شروع کردم به رشد دادنش. دانشگاهی که تازه دو سالش بود و رشد کردن در آنجا خیلی سخت نبود. یک آدم بیکار می‌خواست و پرانرژی که انجمنش را داغ کند! که بچه‌ها را جمع کند.‌ و من خیلی زود رفتم بالا!‌ بین محبوبیت و نفرت اطرافیان. نشریه را دست گرفتم. رشدش دادم باز هم بین محبوبیت و نفرت! و چقدر لذت می‌بردم از دعواها!!
با همه درگیر شدم. با همه بحث می‌کردم. ساعت‌ها. و چقدر انرژی داشتم. گاهی نهار هم نمی‌خوردیم!‌ می‌نشستیم حرف می‌زدیم. حرف که نه بیشتر شبیه مبارزه بود! از چیزهایی که برای دانشگاهمان خیلی گنده بود می‌گفتیم! و از چیزهایی که برایمان خیلی کوچک. دو گروه می‌شدیم و جنگ گلادیاتورها آغاز می‌شد. هرکس سوتی می‌داد اوت می‌شد! اما من کم کم خسته شدم. از شلوغی‌های دور و برم تنها شدم! مثل همیشه!
مثل همیشه خوب شعار می‌دادم، خوب حرف می‌زدم، دور و برم شلوغ بود. نشریه را که گرفتند انجمن فرهنگی را ول کردم. گفتم خودم می‌شوم و خودم. مثل بقیه! مثل آنها که سرشان در لاک خودشان است. انگار آنها بیشتر خوشحالند. همیشه با خودم فکر می‌کنم کاش از اول مثل همان‌ها بودم، همان‌ها که سرشان در لاک خودشان است. آنها که دوست ندارند متفاوت باشند‌! آنها که به دنبال عشق‌های رویایی نیستند! آنها که روابط را مثل بقیه تعریف می‌کنند! آنها که وقتی کم میاورند به همه می‌گویند!‌ آنها که دوست ندارند قوی‌تر از آنچه که هستند نشان دهند! آنها که همیشه راضی‌اند. آنها که بزرگترین دغدغه‌اشان بالا رفتن معدلشان بود! آنها که وقتی باران می‌بارد چتر دست می‌گیرند. آنها که حتی در کلاس گاهی چرت می‌زنند اما کلاس را بهم نمی‌ریزند! آنها که کمال‌گرا نیستند، آنها که شعار یا همه‌چیز یا هیچ چیز را نمي‌دهند، آنها که اگر گاهی اقتضا کند همرنگ جماعت هم می‌شوند و هیچ ترسی ندارند، آنها که از اشتباه کردن نمی‌ترسند، آنها که…
نمی‌دانم چرا آنها خوشحال‌ترند.
اگر زمان به عقب بر‌ می‌گشت چه کار می‌کردم؟ یعنی مسیر رفته را می‌رفتم؟ من که عادت دارم حماقت‌ها را تکرار کردن! اصلا می‌توانم نوع دیگری باشم؟! یا اینکه اصلا باید باشم؟!
حالا فکر می‌کنم یکهو کلی بزرگ شده‌ام و این احساس را دوست ندارم!! نمی‌دانم چرا! شاید برای اینکه می‌خواهم از نو شروع کنم و می‌ترسم دیر باشد.
شاید آنها که سرشان در لاک خودشان است قابل اطمینان‌تر باشند! و من بیشتر از هر چیز این‌روزها تشنه اطمینانم. اطمینان به خود و اطمینان به آینده. چیزی که می‌خواهمش.
می‌توانم؟!
پ‌ن1: آخی
پ‌ن2:اگر کسی حرفی برای گفتن ندارد اصلا عجیب نیست
پ‌ن3:تعجب نکنید
پ‌ن4:از شعارها خیلی خیلی خسته‌ام!
پ‌ن5:اگر خواستید نظر بدهید به پ‌ن ها توجه کنید
پ‌ن6:چه لذتی دارد تایپ کردن و صدای کیبورد!

ژوئیه 13, 2009

آهای آدمها…

Filed under: شخصی — سینا ر @ 11:24 ب.ظ.
Tags:

آهای آدمها…
همه جایم درد می‌کند!
نفسم در سینه حبس است و من نای نفس کشیدن ندارم.
این دیگر چه بازی است! می‌گویند سرنوشت و یا…
اصلا هرچه که نامش را بگذاری من از آن متنفرم!
این چه بازی است که تنهایی را مدام به من هدیه می‌کند؟ می‌گویی… .
و من با تلخندی اینبار هم می‌گویم شاید اینطوری بهتر شد و ثانیه‌ای نمی‌گذرد که لحظه‌هایم دوباره پرپر می‌شود، شادی‌هایم خنده‌هایم!
جهل؛
آن چه که من اینروزها دشمن اصلی خودم و مردمم می‌پندارم! آنچه که مرا تنها می‌کند جهل است!
نه جهل یک نفر که جهل یک ملت، آنهم نه جهل امروز و دیروز که جهل «یک تاریخ» آنچه که همه چیزم را می‌گیرد آنچه که آزادی مرا هدف گرفته، آنچه که مرا از من می‌گیرد!
و حتی اگر از خود بیرون بیایم!
آنچه که آزادی را هم برای ما افسانه کرده جهل است.
جهل تاریخی ملتی که هربار به صورتی به مردمم و به من تزریق شد و مرا و ملتم را جاهل کرد!!
و من اینک؛
حالا که تنهاتر از همیشه شده‌ام!‌ باز هم می‌خواهم با این جهل مبارزه کنم. مبارزه می‌کنم تا فردا روزی دیگر جهلی نباشد تا فرزندان ملتم تنها شوند! من از این تنهایی بیزارم و قلبم اندوهناک اما نمی‌گذارم دیگر این اندوه بر قلب آیندگان مستولی شود!
من دیگر خسته شده‌ام

جون 30, 2009

[…]

Filed under: جامعه,سانسور,شخصی — سینا ر @ 9:26 ق.ظ.
Tags:

«سانسور مانند شيطان، وجود خود را از راه تلاش براي اقناع ما به وجود نداشتنش ثابت مي‌كند.»
ژان ژاك بروشيه
هفته‌اي پيشتر بود كه محمد باقر قاليباف در تلويزيون رسمي ايران حاضر شد، تسليتي به خانواده كشته‌شدگان حوادث اخير در تهران گفت و با اشاره به حضور خياباني معترضان به نتيجه انتخابات، دانستن را حق مردم دانست. تحليل و حتي چه بسا روخواني سخنان شهردار تهران توسط يك روزنامه‌نگار و در يك روزنامه اما در اين زمانه به نظر نمي‌رسد كه مجاز باشد و چه بسا فراتر از مرزهاي نانوشته قانون و منافع ملي قلمداد شود بنابراين بگذاريد از اين بحث‌ها بگذريم و به موضوعي بپردازيم كه چندان مرتبط با حال و هواي امروز ما نيست.

1- سخن ما بر سر سانسور است. اگر حكومت، خود يك «شر لازم» است و نه بيشتر، چگونه مي‌توان از وجاهت «سانسور» توسط حكومت سخن گفت؟ طنز غريبي است كه حكومت كه خود يك «شر لازم» است، براي تحكيم پايه‌هاي خود به سانسور مبادرت ورزد كه همانا «شري غير لازم» است. گويي صفتي به نام «كنجكاوي» براي حاكمان «لازم» است و براي رعايا «غيرلازم». حاكمان مي‌خواهند از جزئي‌ترين مولفه‌هاي زندگي شهروندان- يا به بيان بهتر رعايا- باخبر باشند و بدانند كه در اندروني خانه آنها نيز چه مي‌گذرد و با اين حال آيا حق كنجكاوي را براي شهروندان نبايد به رسميت شناخت؟ تصور كنيد حكومتي را كه به شهروندان خود بي‌اعتماد است و ذره‌بين بر زندگي آنها مي‌گذارد و با اين حال تقاضاي آن دارد كه شهروندان به او اعتماد داشته باشند و با ذره‌بين رفتارهايش را زير نظر نگرفته باشند. هرچقدر كه اين تصور دور از ذهن است، سانسور و وجاهت آن نيز ناپذيرفتني است. حكومت‌ها اما آنگاهي كه فراموش مي‌كنند صرفا يك «شر لازم» هستند و براي خود رسالت هدايت بر مي‌گزينند و چسبندگي‌ها به قدرت افزايش مي‌يابد، جاي پاي سانسور نيز گشوده مي‌شود. آنچنان كه يك جزوه پروتستان عليه دربار در سده هجدهم يا يك بيانيه جمهوريخواهانه در زمان ناپلئون سوم يا يك سخن منتقدانه در شوروي استالين مشمول سانسور و حذف مي‌شد و كميسر براي لويي چهاردهم مي‌نوشت: «كتابخانه و چاپخانه… دين، دولت، اخلاق و آرامش خانواده را به خطر مي‌اندازند.» تيغ «مادام گيوتين» در فرانسه روبسپير انقلابي را نيز نشانه مي‌گيرد آنگاهي كه انقلاب «برابري، برادري و آزادي» در مسير تثبيت قرار مي‌گيرد و سروكله سانسور دوباره پيدا مي‌شود.
2- سانسورچي‌ها و حكومت‌هاي سانسور اما چه بسا كه خود را آزادترين حكومت‌ها هم بدانند و نقاب برچهره خود بيفكنند. آنچنان‌كه ناپلئون در 1806 اعلام كرد كه كمترين سانسوري در فرانسه وجود ندارد و گويي كه پليس او نبود كه هر روز روي كتب چاپ شده، سانسور مطلوب خود را اعمال مي‌كرد و بي‌محابا قيچي به دست مي‌برد و كتابي‌با عنوان «تاريخ بناپارت» را به «يادداشت‌هايي در مورد تاريخ مبارزات ناپلئون كبير» تغيير نام مي‌داد. ناپلئون را البته لفظ «سانسور» خوش نمي‌آمد و اين واژه با طبع او سازگار نبود و بنابراين چنين برقع بر سانسور مي‌كشيد: «هدف من آن است كه آزادي تام در چاپ داشته باشيم، هيچ مزاحمتي بر آن فراهم نكنيم، به منع آثار وقيح يا مايل به ايجاد دردسر از كشور اكتفا كنيم… پرسشي كه بايد بكنيم اين است : آيا اين اثر مي‌تواند عواطف را بيدار كند، جناح‌هايي را شكل دهد يا دردسرهايي در كشور پيدا كند؟»
.
نقل از روزنامه اعتماد ملی است، امیدوارم این مقاله باعث توقیف این روزنامه ارزشمند در این برهوت نشود.

پ ن: این ترکیب آزار دهنده […] در کشور ما معنی سانسور در نشریات را می‌دهد، یعنی چیزهایی که اقتدارگرایان دوست نداند مردم بدانند! گفتم بهتر است همین را به عنوان تیتر انتخاب کنم وقتی همه چیز شامل […] می‌شود!

جون 22, 2009

قلبم شکسته است

Filed under: شخصی — سینا ر @ 7:33 ب.ظ.

اینها آدمند که دارند می‌میرند، اینها را می‌بینید؟

جون 16, 2009

پاسخ به چند چرا…

Filed under: وبلاگستان,انتخابات,شخصی — سینا ر @ 10:59 ق.ظ.

چند روزی همه ما به قول مهندس موسوی در بهت این شعبده بازی حیرت آور بودیم. واقعا اصلا حس نوشتن نداشتم. دوستانی نگران شدند که چرا خبری از من نیست از آنها تشکر می‌کنم و عذرخواهی می‌کنم که باعث نگرانی آنها شدم. اوضاع همه جا مثل هم است و من هم مثل بقیه درگیر مسائل اینروزها بودم که ذکرش اینجا سودی ندارد که همه درک کرده‌اید اینروزها.
دوست عزیزی هم که در وب سایت قطار هتاکی و فحاشی می‌کرد اینبار به وبلاگم آمد و در حریم خصوصی من بازهم به من هتاکی و فحاشی خودش ادامه داد. نمی‌دانم چرا؟ واقعا درکش نمی‌کنم، شاید هنوز هم نگران این هست که ثابت کند کروبی بهتر از موسوی است از او می‌پرسم که فکر می‌کنی هنوز وقت این دعوا باشد؟!
باشد دوست من، حرف تو را قبول کردم؟ دست بر می‌داری؟!
دوست من می‌دانم تو هم از این وضع ناراحت هستی، همه ما اینروزها بارها خودمان یا دوستانمان را زیر فحاشی و کتک‌های طرف مقابل دیده‌ایم، و بسیار عصبانی هستیم. نمی‌دانم تو چرا همچنان اصرار داری به من حمله کنی؟!
تو را به خویشتنداری دعوت می‌کنم و حرف دیگری ندارم و فکر می‌کنم اکنون وقت اتحاد است.
و اما سخنی با سایر دوستان:
از همه دوستان می‌خواهم آرام و بدون خشونت اعتراض کنند تا بهانه به دست اقتدارگرایان نیفتد. نباید خودسرانه رفتار کنیم باید به حرفهای آقایان موسوی و کروبی گوش دهیم، خوشبختانه هر دوی این بزرگان بسیار هوشمندانه رفتار می‌کنند.
در مورد قطار هم که در دسترس نیست. حتما آقای دهقانی جواب قانع کننده‌ای دارد.
من سعی می‌کنم اخبار مهم را از سایتهای فیلتر نشده در دسترس خوانندگان در وبلاگ بگذارم.

اخبار:
فوري/بيانيه شماره 5ميرحسين موسوي خطاب به مردم شريف ايران:نگذارید دروغگويان و متقلبان پرچم دفاع از نظام اسلامی را از شما بربايند

نامه ميرحسين موسوي به شوراي نگهبان: شور و شعور اجتماعی ملت ایران در حافظه تاریخ خود این بی‌عدالتی و قانون‌شکنی را باور نخواهد کرد

مهدی کروبی:با ابطال انتخابات اراده ملت را بپذیرید

مجمع روحانیون: راهپیمایی امروز لغو شد/مجوز ندادند/برای تامین خواست منطقی و مشروع مردم اقدام می‌کنیم

نامه جمعی از مادران وهمسران زندانیان وآسیبدیدگان وقایع اخیر به مراجع تقلید

ذکر «الله اکبر» یاران میرحسین برای هفتمین شب متوالی در اعتراض به نادیده گرفتن رای و حقوقشان

تحريف در سيماي جمهوري اسلامي!

دستگیری فعالان سیاسی ادامه دارد

آیت‌الله هادوی:استیضاح برگزارکننده انتخابات

بیانیه جمعی از اهالی هنر و فرهنگ کشور:
از مراجع قانونی و مذهبی می‌خواهیم برای اعاده حقوق از دست رفته ملت اقدام کنند

مجروحان تصادف قطار در بيمارستان؛ راه‌آهن تكذيب مي‌كند!!

درخواست جدید برای راهپیمایی بزرگ در میدان آزادی برای روز شنبه

اقدام شجاعانه بازیکنان تیم ملی؛ حضور با دست‌بند سبز در زمین فوتبال

محکومیت اقدامات وحشیانه و کشتار مردمی در آخرین بیانیه موسوی

بیانیه جدید میرحسین موسوی: پنج شنبه با نماد سوگواری، تجمع یا راهپیمایی کنید
عسگر اولادی: هر کس دیگران را خس و خاشاک بداند از بندگی خدا خارج شده است

حمله خبرگزاری دولت به مراجع بخاطر تبریک نگفتن به احمدی‌نژاد

محتشمی پور: تشکیل کمیته حقیقت یاب پیشنهاد شد/جریان طالبانی و خشونت گرا می‌خواهد صدای مردم را خفه کند

رییس کمیته صیانت از آرای مهندس موسوی: کیفرخواستی را علیه دولت ودستگاه‌هایی که خشونت کردند تنظیم می کنیم

مردم معترض به تقلب در انتخابات در ساعت 10 شب غریو الله اکبر سردادند

اقدام تحسین برانگیز ناجا در میدان ونک

حسین زمان، خواننده و استاد حامی موسوی دستگیر شد

گاف صدا سیما؛ تمام ایران پیامکش قطع است، اما صدا و سیما پیامک دریافت می کند!

آوریل 13, 2009

سکوت را دوست دارم

Filed under: شخصی — سینا ر @ 9:56 ب.ظ.

مدتي است حوصله نوشتن ندارم.
در دنیای واقعی هم اوضاع همین است؛ دلم مي‌خواهد هیچ نگویم و هیچ نشنوم، سکوت همدم لحظه‌هایم باشد. چه خوب که امشب تنهایم!
به آدمها که نگاه می‌کنم فقط یک سوال در ذهنم میچرخد، چرا هیچکس شبیه خودش نیست؟‌
خسته شدم از این نمایش تکراری!

صفحهٔ بعد »

ساخت یک وب‌گاه یا وب‌نوشت رایگان در WordPress.com.